نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار اخلاق اسلامی گروه معارف اسلامی، دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه علامه طباطبائی
2 دکتری فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه امام صادق علیه السلام پردیس خواهران تهران ایران
چکیده
بحث از فطرت و مقتضیات آن به عنوان ویژگی مشترک میان همه انسانها از اهمیت به خصوصی برخوردار است. اثبات وجود خداوند بر مبنای فطرت همواره یکی از دغدغههای چالش برانگیز اندیشمندان در طول تاریخ بوده است. تحقیق پیشرو به بازشناسایی نقش فطرت در اثبات وجود خداوند براساس نظام فکری دکارت و شاهآبادی با روش تحلیلی- تطبیقی پرداخته است. با بررسی نظام فکری هر دو اندیشمند، نوعی قرابت میان بیانات ایشان مشاهده میگردد که امکان بررسی تطبیقی را فراهم میسازد. در این راستا پس از بیان وجوه اشتراک و افتراق نظرات هر دو اندیشمند، به تطبیق دو دیدگاه پرداخته شده است که برخی از یافتهها و نتایج آن بدین شرح است: اعتقاد به معارف فطری، دوگانهانگاری حقیقت انسان، صحه بر تفاوت میان فطرت و طبیعت از جمله وجوه اشتراک و داعیه جدایی عقل و ایمان، اختلاف در مبانی معرفتشناسی و هستیشناسی، از اهم وجوه افتراق نظرات این دو اندیشمند میباشد. با تطبیق وجوه اشتراک و افتراق، میتوان گفت در نظر دکارت فطریات اموری هستند که متعلق شناخت حقیقی قرار میگیرند. مفهوم خدا از جمله این مفاهیم است که قوه عقل به نحو فطری بر آن واقف است. در مقابل، شاهآبادی فطرت را شاکله وجودی انسان دانسته و لذا علاوه برتاکید بر مبانی معرفتشناسی که دکارت به آن پرداخته، مبانی هستیشناسی را نیز مورد توجه قرار داده است. ازاینرو بسیاری از معضلات فلسفه دکارت در نظام فکری شاهآبادی مشاهده نمیشود.